ملیساملیسا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

ملیسا ؛ هدیه آسمانی

دخترم، ملیسای بابا، از وقتی که پا به این دنیای خاکی گذاشتی، شروع به نوشتن کردم، نوشتم از عشق پدری که عاشقانه دخارش رو دوست داشت. بمونی یرام با

جنگل گردی ملیسا خانم

ملیسا جان سلام . سلام به روی ماهت . الان من و مامان حمامت کردیم و مثل یه دسته گل خوشبو شدی . الهی فدات شم . الهی فدای اون دستهای کوچولوت شم . چقدر این دستهات بهم امید و آرامش میده . درست مثل وقتی که کوچیک بودم و دست مامان و بابام رو می گرفتم . الهی فدات شم آرامش من . همین الان پتو رو پیچیدی دور خودت و داری باهاش کلنجار می ری . امروز بارون خیلی خوبی اومد . با مامانت تصمیم گرفتیم یه سر بریم جنگل سرخه حصار . نمی دونی چقدر زیبا و رویایی بود . به تمام خاله ها پیشنهاد می کنم این چند روز رو اگر در تهران هستند به همراه همسران عزیزشون یه سر به جنگل سرخه حصار بزنند . خیلی رویایی و زیباست . واقعا مثل بهشت می مونه ، شکوفه های سیب ، آلوچه ، سنجد و سبزه...
26 فروردين 1391

سلام به روشنایی خونه بابا و مامان

سلام بابایی جوونم . روز جمعه شما بخیر . الان حریره بادوم خوردی و مثل یه فرشته کوچولو ، خوابیدی . الهی فدات شم ، به استناد روز شمار وبلاگت شما الان  6ماه و  15روز از زمان تولد قشنگت گذشت . راستش بابا امسال با تمام خوبیهاش یه مقدار سخت و نامهربان برای ما شروع شد . از یه طرف روز دوم عید کیف پول من مفقود شد و کلی مدارک هم از دست دادم . از طرفی محل کار مامان یه مقدار فیلم درآوردند و سر تمدید قرار داد باهاش سر ناسازگاری دارند ، از طرفی هم ما مجبوریم تا تو فرشته آسمونی رو هر روز صبح زود بیدار کنیم و ببریم خونه مامانی . طفلک مامانی کاملا اسیر تو می شه تا زمانی که مامان برگرده و تو رو پس بگیره . به خدا هم دلم برای تو کباب می شه ، هم مامان...
18 فروردين 1391

بازگشت ملیسا جون از مشهد الرضا

سلام بابایی جونم . سلام مشهدی ملیسا و یا به قول خاله شیما ( مش ملی ) . الهی فدات شم برای اولین سفر زیارتی ، شما عید امسال تشریف بردی مشهد برای دیدن حرم امام رضا . الهی فدات شم . تا شما رو می بردیم بیرون از هتل ، برنامه خوابت شروع می شد و خواب می رفتی بیرون و اکثرا در حالت خواب بر می گشتی . خیلی دختر خوبی بودی فقط نمی دونم چرا شبها بصورت نا متعارفی می زدی زیر گریه و حسابی اشکت در میومد . الهی فدات شم . خاطره زیاد داری بابا ، اما بزار یکی از خاطراتت رو اینجا بگم . تو ماشین بودیم و هوا یه مقدار سرد شده بود ، کلاه شما دو تا گوش گیر داره که موقع سرما روی گوشت رو می گیره ، خاله شیما کلاهت رو سرت گذاشت و می خواست اون گوشگیر ها رو روی سرت بچرخو...
12 فروردين 1391

اولین عید نوروز ملیسا

عزيز دلم ، اول از همه عيدت مبارك . اولين عيد تو نازنين دخترم مبارك .از خدا مي خوام كه تمام بچه هاي كوچولو را به يمن اين روز عزيز ، هميشه سالم و تندرست نگه داره ، چرا كه خدا بهترين حافظ براي بچه هاي كوچولو و ناز هستش . گلم حدود یک ساعت ديگه سال تحويل مي شه و تو اولين عيد نوروز رو تجربه مي كني .  ناراحتم . ناراحت از اينكه امسال 2 تا مادربزرگم به رحمت خدا رفتند . اي كاش امسال بودند . مخصوصا مادر مادرم ، خيلي دوستش داشتيم . امسال وقتي فكرش رو مي كنم كه زنگ بزنم شهرستان ولي مثل سالهاي قبل با مادربزرگم حرف نزنم ، خيلي اذيت مي شم . خيلي حيف بود كه بره . مادرم هم از وقتي كه مادرش به رحمت خدا رفته خيلي به هم ريخته ، خدايا تمام اموات رو كه تو ا...
1 فروردين 1391
1